بی همتا

بی همتا

مرغک پر شکسته ام ، قوت بال من تويي
شهر به شب نشسته ام ، ماه هلال من تويي
تشنه و بي ترانه ام تو هرم دلسپردگي
چشمه ي آب روشن پک و زلال من تويي
يه سال پير و کهنه ام با هفته هاي بي تپش
لحظه ي آسموني تحويل سال من تويي

مي دونم چشماي تو يه روز به دادم مي رسه
کوه به کوه نمي رسه ،آدم به آدم مي رسه

قصه ي سرنوشت من زانوهام رو خم مي کنه
نقطه ي پک روشن فنجون فال من تويي
يه آدم برفي مغروور به يخ نشسته ام
ذغال چشم ،سطل کلاه ، دسکش و شال من تويي
ترانه هاي تازه م رو براي تو زوج مي زنم
اما به تو نمي رسن ،شعر محال من تويي


نوشته شده در دو شنبه 25 مهر 1390برچسب:بی همتا,شعرعاشقانه,تنها بی همتا,ساعت 10:28 توسط علی مرادی | |

Design By : Mihantheme